قسمت دوازدهم سریال دل
رستا بعداز صحبتهای اتابک و تعهدی که به وی بخشید تا یک ماه در آلبوم به عمل هایش ادامه دهد , به آلبوم بر میشود و نابینا سوی امیدی برای آرش گشوده میگردد . آرش و پدرش از رجوع رستا ذوق زده میباشند و بر این باورند که رستا به زودی برای برگشتن به ارتباط اش با آرش هم قابل انعطاف می شود . ولی آن ها از حضور دوبارهی مهران در معاش رستا بی خبرند . رستا و مهران یکسری وقت یکبار با نیز قرار می گذارند و اولین نفری که از آن آگاه میشود آوا است . آوا فارغ از ملایمت پیشین اش این توشه بدون شوخی و مقداری با عصبانیت با رستا حرف می کند و از وی میخواهد که بابت خوی هایش توضیح دهد . البته رستا همچنان با جوابهای رمز بالا و تهدید هایش از پذیرش کردن توشه مسئولین فعالیت هایش کتف خالی می نماید .
انتقاد و بررسی سریال
این سریال با تیتر دل» توانست جای تیتر عاشقانه» ( سریال دیگری از منوچهر هادی کارگردان فیلم رحمان ۱۴۰۰ ) را بگیرد و به رتبهی نخستین عناوین نخنما در نقط ی اوج بیسلیقگی» دست پیدا نماید . در این مورد نمیدانم بایستی از چه افرادی سپاس کنم . بگذریم . کلیشههای متعددی می باشند که جزو فرهنگ و تمدن همگانی یک جامعه را صورت میدهند ; جزو آن ها عالی و باارزشند و جزء آنها نیز پوچ و بیارزش .
به مثلث عشقی فیلم اعتنا فرمائید . دو ضلعش را که آرش و رستا تشکیل دادهاند و میماند ضلع سوم که مهران ( مهدی کوشکی ) آن را برعهده دارااست . این کاراکتر در بخش انتهایی نصیب نخستین وارد میگردد و با بدترین دیالوگِ ممکن , حرفش را با رستا آغاز میکند
یکی این اجزاء عالی , عکسهای توران با پدرش است که برخلاف عکسهای فراوان مصنوعی که به طور معمول در سریالها میبینیم , شم درشان موجود است و حقیقی و واقعی به حیث میرسند . فیلم چندان خیر و خوبی از منوچهر هادی به خاطر ندارم . آینه بغل» نمایشی از یک مسافت طبقاتی بود البته فارغ از هیچ دسته نگاه دور از شوخی و عمیق . لهجه کمدیاش جاهایی نیش میزد و انتقادهای خیر و خوبی داشت ولی با نیش زنبورِ سرخوش و یک پایانبندی که به عبارتی نقدهای کوچک را بیاثر میکند , سبب شد فیلم خیر فقط در ذهن باقی نماند که مشابه همگی فیلمهای بفروشِ یکبار استعمال شود که تنها بخاطر یک سری صحنه خندهدارش نگاهش مینمایند ;
درباره این سایت